فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

پایان 28 ماهگی / ورود به 29 ماهگی.

دخترم برگ گلم          ماهگیت  مبارکــــــــــــــ .     عزیز مامان امروز وقت نکردم برات کیک درست کنم و چون تا دیروقت بیرون بودیم دیر به قنادی ها رسیدیم و همشون بسته بودن دیگه مجبور شدیم کیک صبحونه از سوپر بگیریم و اینجوری تزیینش کنیم .شرمنده مامان جوووووووووووووون             قربون اون زبونت برم من        با اینکه قبلا برات کادوی این ماهگردتو خریده بودم ولی این عروسکم به انتخاب خودت چون لالایی خاله ستاره رو که دوست داری میخونه با بابا که رف...
31 خرداد 1394

گردش با دوقلوها و ثنا کوچولو.

عشق مامان جمعه با عمه ها و عمو و مادرجون که شما بهش میگی مادربزرگ و پدرجون رفتیم رودخونه برای آبتنی.تا غروب اونجا بودیم و شما فینگیلی ها حسابی خوش گذروندین و آبتنی کردین.     اینجوری خوشگل داری ثنا رو نگاه میکنی:           اینجا دارین میرین آبتنی:     ثنا تپلی:     توپ بازی و بدوبدو:         سه دخترون:     یکم پیاده روی تا آبتنی دوباره:       خوش خنده خانوووووووم      ...
31 خرداد 1394

آخرین روزهای خرداد ( ماه رمضان / چکاپ دکتر حمید / پوشک گیری ناموفق)

سلام به عزیز دردونه خودم. اومدم یکم از حال و هوای این روزات بگم. از شیرین زبونیت که هرچی بگم کم گفتم. دیگه تقریبا همه کلماتو میگی . فقط  ز رو س تلفظ میکنی /ک رو چ یا ت/ ق رو گ /گ رو ت و کلا چون کلماتو اشتباه میگی خیلی بامزه میشه.مثلا به فالوده میگی فالوچه/بغلم کن رو میگی بغلش کن/ دوچرخه رو میگی دوخرچه و خیلی شکرپاشی های دیگه که یادم نمیاد. عاشق عروسکهات و کلا نی نی ها هستی البته اونایی که از خودت بزرگترن و واقعا روابط اجتماعیت خیلی بالاست و به محض دیدن یه نی نی سریع میری پیشش و میگی سلام عسیسم و بدو بدو دیگه دنبالش هر جا که بره. رنگ هارو دیگه همه اصلی ها رو کامل بلدی ( زرد/سبز/نارنجی/قرمز/آبی/قه.ه ای /سفید/ سیاه / بمش(بنفش)) /کلی هم شعر...
28 خرداد 1394

بهترین باباییـــــه دنیا تولدت مبارکـــــــــــ .

بابای مهربونم تولدت مبارک .ایشالا 120 ساله بشی باباجونم.         الهی فدات شم که برای بابایی دست میزنی قشنگم     نمیشه که دلبرکم انگشت مالی نکنه که      البته که تو کل مراسم حتی باز کردن کادو هم عشق کوچولو حضور فعال داشت     روی کیک یه پروانه داشت که مامان فریبا به عشق شما این کیکو انتخاب کرد شما هم تا یه مدتی باهاش سرگرم بودی     دخترک نازم برای تولد باباییش نانای هم کرد      و اما تونل زمان : رونیا و اولین تولد بابایی     دومیش...
20 خرداد 1394

شروع بابای پوشک !

( شروع بابای پوشک وقتی عروسکم 2 سال و سه ماه 17 روزه بود ) عروسک خوشگل مامان خانوم کوچولوی نازم دو روزه بالاخره دلو زدم به دریا شروع کردم شما رو از پوشک گرفتن. آخه دیگه واقعا سر پوشک عوض کردن حسابی اذیت میکنی و به هزار زور و گریه هردفعه جاتو عوض میکنم. دیگه هوا هم گرم شده و گناه داری واقعا با اون پوشک کلفت تو این هوای گرم. روز اول برات توضیح دادم که اگه بشینی رو گاشو کلی برات جایزه میخرم و تشویقت میکنم و این حرفا و خلاصه تا عصر با گریه هر دفعه میشستی تا اینکه کتاب رو آوردم رو کار و هر نیم ساعت که میشستی رو گاشو کلی برات کتاب مبخوندم و شما هم به عشق کتاب میومدی البته اینم بگم هنوز از دسشویی میترسی و منم گاشو رو گذاشتم تو حموم. روز ا...
20 خرداد 1394

ســــــــه روز تعطیلی ســـــــــه روز آبتنـــی ! ( اولین آبتنی سال 94)

عزیز دلم این سه روز تعطیلی خرداد حسابی بهت خوش گذشت .هر سه روز رو آبتنی کردی و به گشت و گزار گذروندی.حالا تو عکسا برات مینویسم.   اینجا شب عید نیمه شعبانه که حاظر شدیم بریم دوتایی گشت و گزار تو خیابونا برای عید.باباهم باجه عصر بود.       رفتیم مغازه بابایی .مامان فریبا طبق معمول برات فشفشه روشن کرد.     شبم با مهتا و خاله صبا اینا رفتیم پارک ملل:       شما ترسیدی کاملا از قیافت معلومه     عروسک خوشگل مهتا خانوم:     من و عشقم      عروسکای خوشگل و بامزه ...
16 خرداد 1394

نیمه اول خرداد + مسافرت تهران.

عشق کوچولوی مامان این هفته چندروزی رو رفتیم تهران و خوش گذروندیم. کلی با هانیه و فرشته و آیلین بهت خوش گذشت .دیگه هانیه که شده بود مثل مامانت و همش سراغشو میگرفتی تا یه لحظه نمیدیدش میپرسیدی هانیه تجا دفت؟  کلی جاها هم رفتیم که  از بینشون از همه بیشتر پارک آب و آتش بهت خوش گذشت واسه همین دوبار رفتیم یه بارم با آیلین.بریم سراغ عکسا که خیلی خیلی زیادن. اول عکسای روزمرگیه قبل تهران رفتن:   کوتاه شدن چتریهات برای بار دوم.     بهشهر بازی با دوقلوها:     خونه کم بود تو ماشینم اضافه شد      یه گردش خوب اول جیدر(جیگر) بعدش پارچ(پارک) بعدشم فالوچه(ف...
12 خرداد 1394

استقبال + مولودی

عروسک خوشگلم همونجور که تو پست قبل گفتم شب ماهگردت با اومدن مادرجون اینا از کربلا یکی شد و شب قبل رو بهشهر موندیم .کلی بهت خوش گذشت این دو روز و حسابی بازی کردی و در کل 5 ساعت خوابیدی اونم به زور ینی 6 صبح بیدار شدی از ذوق و دوست نداشتی بخوابی حسابی خوش به حالت بود و فقط بازی بازی بازی. جمعه هم مولودی دعوت بودیم خونه عمه من و اونجا هم کلی بهت خوش گذشت همش وسط درحال رقص و دست زدن و بالاپایین پریدن بودی .خلاصه این دوسه روزی حسابی خوش به حالت بود عروسکم.ایشالا همه روزات پر از خنده و بازی باشه نفسم. اینم عکسای استقبال و مولودی.   این ثنا خانم عروسک عمه است. واقعا دوست داشتنیه و خوش خند بامزهه شیطون. وای که من واقعا بچه تو این سن...
2 خرداد 1394